دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 36 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
واژه هویت
در فلسفه ،هویت به حقیقت جزئیه تعریف شده است یعنی هرگاه ماهیت باتشخیص لحاظ ومعتبر شود.:هویت به معنی وجود خارجی است و مواد تشخیص و بالعرض است (معین،1389).
بهزادفر در کتاب هویت می نویسد: در لغتنامه دهخدا نیز در بیان و اصل کلمه هویت، لفظ (هو) آورده شده است.هویت گاه بر وجود خارجی و گاه بر ماهیت با تشخیص اطلاق می شود که عبارت است از حقیقت جزئیه (بهزادفر به نقل از دهخدا) جرجانی در کتاب التعریفات هویت را روی عقلانی از حیث امتیازی از دیگران می داند، منظور از امتیاز در اینجا تفاوت و تعداد داشتن است و به معنی برتر بودن نیست (صالحی، 1389).
واژه هویت[1] ریشه در زبان لاتین [2]دنتیتاس دارد واز دم [3]یعنی مشابه و یکسان مشتق شده که دارای دو معانی اصلی است، اولین معنی آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است،معنای دوم آن به معنی تمایز است که با مرور زمان سازگاری و تداوم را فرض میگیرد. به این ترتیب هویت به مفهوم شباهت از دو زاویه مختلف قابل بررسی است و به طور همزمان میان افرادو اشیاء دو نسبت محتمل بر قرار می سازد.شباهت و تفاوت (محرمی ،1383).
2-3-2- هویت در نگاه دیگران
مقوله هویت برای پاسخگویی به پرسش چیستی و کیستی در همه علوم قدمتی هم پای تمدن بشر دارد مولوی می سرآید :
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم ، که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود، به کجا میروم آخر تنهایی وطنم
ملا صدرا در کتاب اسفاراربعه به ریشه یابی معانی هویت می پردازد و وجود متفاوتی را برای آن قائل است.
هویت به معنای وجود واقعی شی ،هویت به معنای ماهیت ،هویت به معنای وجود وهویت به معنای مصداق (صالحی ،1388)
هویت اصطلاحآ مجموعه ای از علایم،آثار مادی،زیستی،فرهنگی و روانی است که موجب شناسایی فرد از فرد،گروه از گروه،اهلیتی از اهلیتی دیگر و فرهنگی از فرهنگ دیگر می شود که محتوا و مظروف این ظرف به متقاضی هر جامعه و ملت متفاوت و بیانگر نوعی وحدت،اتحاد،هم شکلی، تداوم، استمرار، یکپارچگی و عدم تفرقه است (محرمی،1389) مفهوم هویت مانند بسیاری از مفاهیم فلسفی،اجتماعی و انسانی،انتزاعی،سهل و ممتنع می باشد و از سوی دیگر در حال شدن دائمی است.لذا همواره باید از طیفی یاد کرد که در یک سوی آن،هویت،صرف نظر از پسوندهای که بدان افزوده می شود بر روی این طیف معانی بی پایان هویت قرار دارد و تمامی بحثهای هویت صرف نظر از پسوند هایی که به آن افزوده می شود بر روی این طیف قرار دارند (پیران ،1388).
گیدنز در کتاب جامعه شناسی می نویسد هویت همان چیزی است که فرد بر آن آگاهی دارد،به عبارت دیگر هویت شخص چیزی نیست که در ادامه کنشهای اجتماعی به او تعویض شده باشد بلکه چیزی است که فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد می کند و در فعالیتهای بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد.(گیدنز[4]،2007)در مقابل عده ای همچون افروغ اعتقاد دارند که هویت امری است اجتماعی، هویت تلاشی است که جمعی از انسان ها به منظور تداوم و تمایز حیات مادی و معنوی خود بروز می دهند، و بر معیارهای گوناگونی از قبیل خانواده،خویشاوندی و مقولات انتزاعی چون دین مشترک قومی و دیدگاههای سیاسی استوار است.هویت ملی و قومی و دینی بر اساس همین تعریف شکل میگیرد (پاینده،1390).
لذا هویت بر وجود مختلفی دلالت دارد وجودی که هر یک در جامعه ظهور می کند و رشد می یابد هویت را می توان به مشابه تغییروتحدد و دانست چرا که یک امر اتصالی،تدریجی و منتشر ودر زمان است و هر آنچه در زمان جاری باشد پویاست.از طرفی هویت غیر قابل اشتراک با دیگران است ،به عبارت دیگر این مفهوم پویا و جاری در زمان به ماهیتهای مستقل از هم تعلق دارد (امیری،1390).
2-3-3- هویت ونوجوانی
زین دو هزاران من وما ای عجبا من چه منم ؟
واژه نوجوانی[5] همان طور که از خواستگاهش بر میآید به معنای رشد کردن است ومفاهیمی مانند بلوغ و رشد عاطفی اجتماعی،ذهنی واخلاقی را در برمی گیرد دوره نوجوانی مرحله پیچیده ای از رشد انسان است که در آن نوجوان بلوغی را تجربه می کنند که بر رشد جسمانی،فیزیولوژی وروانشناختی آن تاثیر می گذارد تغییرات قابل ملاحظه ای در مفهوم خود صورت می گیرد و بحران هویت تجربه می کنند مسائل ومشکلات عاطفی آنها افزایش می یابد از نظر هوشی به مرحله تفکر انتزاعی می رسند وارتباط آنها با گروههای همسالان افزایش می یابد (محبی، 1390).
پدیده نوجوانی با این پرسش اساسی همراه است که نوجوان از خود می پرسد من کیستم ؟ پاسخ این پرسش اساسی که چند سال ادامه خواهد یافت منجر به آگاهی وشناختی حیاتی می شود (هویت یابی )در این دوره انسان با انرژی وحساسیت در برابر بازتابهای محیط و مسولیت پذیری فردی به دنبال کسب هویت است وباید فقط اتکایی برای پیوند خود با جنس متفاوت وارزشهای فرهنگی واجتماعی اطراف بیابد (شفرز[6] ،1388) در واقع مشکل این است که چه می شود که هیچ فردی نه مانند کسی می شود که قبل از او در این جهان می زیسته ونه مانند کسی خواهد شد که پس از او به این جهان خواهد آمد، نوجوانی که با این پرسش اساسی روبرو است، می داند که به زودی باید مسولیت زندگی خویش را بر عهده بگیرد واز خود می پرسد باید چگونه زندگی کنم ؟ چه حرفه ای انتخاب کنم ؟ در ارتباط با جنس مخالف وزندگی عادی چه خواهم کرد ؟باید با کدام باورها وارزش ها زندگی کنم ؟
[1] .identity
[2] .dentitas
[3] .dem
[4].Giddenz
[5] .adolescence
[6] .sheferz
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 36 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 21 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
اهداف پیشرفت تحصیلی
انگیزش:
پژوهشگران همواره از خود میپرسند، که چرا برخی از دانشآموزان در مطالعاتشان سختکوشتر از دیگران به نظر میرسند؟چرا برخی از دانشآموزان مطالعات لازم را انجام میدهند، در حالی که برخی دیگر حتی کتاب درسی را هم باز نمیکنند؟ چرا برخی از دانشآموزان راهبردهای سطحی مانند به یاد سپاری طوطیوار را به کار میگیرند؟ جواب این سوالات به پژوهش و مطالعه دوباره انگیزه فراگیران نیاز دارد. مثلا دانشآموزانی که میخواهند ارزش مادهی درسی را بفهمند به احتمال زیاد خواندنیهای محوله را خواهند خواند، راهبردهای مطالعه پیجیده را به کار خواهند گرفت و هنگام گمگشتکی کمک خواسته و در نتیجه به پیشرفت تحصیلی بیشتری خواهند رسید. دانش روانشناسی در حیطهی انگیزش و یادگیری بر یافتههای پژوهشی نقش مهمی را در فهم رفتار فراگیران و افزایش تواناییهای انگیزشی با آنان از گذشته تا به امروز داشته است (بدری گرگری و حسینی اصل، 1389).
انگیزش فرایندی است که باعث میشود که فعالیت هدفمند راهاندازی و نچهداری شود(پنتریچ و شانک، 2002) و از رفتارهایی چون آغازگری تکلیف، پایداری، صرف تلاش و کوشش استنباط میشود. به بیان ساده انگیزش چیزی است که افراد را به پیش رفتن وا میدارد، در حال پیش رفتن نگه میدارد و مقاصد را تعیین میکند و نه تنها برای ترغیب دانشآمزان با فعالیتهای تحصیلی درگیر میکند، بلکه برای میزان یادگیری دانشآموزان از اطلاعات دریافتی نیز مهم است ( اسلاوین، 2006، ترجمه سید محمدی،1389).
چشم اندازهای روانشناختی مختلف انگیزش را از دیدگاهها و به شیوههای متفاوتی بررسی و تبیین مینمایند. رفتارگرایان بر پاداشها و تنبیههای بیرونی به عنوان یک سازهی کلیدی در تعیین انگیزش فراگیران تاکید میکنند، اما انسانگرایان به جای تاکید بر تقویت وتنبیه بیرونی، بر رشد و تواناییهای فردی، احساس شایستگی، خودشکوفایی وآزادی انتخاب تاکید میکنند و شناخت پرایان منشاء انگیزش را افکار و اندیشهها، انتظارات و اهداف میدانند(بیبانگرد،1386).
2-3-2 تاریخچه جهتگیری هدف:
مفهوم جهتگیری هدف در دههی 1980 در نتیجهی تحقیقات کارول دوک و همکارانش با کودکان دبستانی مطرح شد. در این تحقیقات کودکان روی مجموعهای از تمالیف حل مساله کار میکردند. در مرحلهی اول، این مسایل ساده بودند و کودکان میتوانستند آنها را با موفقیت حل نمایند. در مرحلهی دوم، مجموعه مسایل دشوارتری به آنان داده شد. به محض ارایهی این مجموعه از مسایل به دانشآموزان محققان دو الگوی درماندگی توام با رفتار ناسازگارانه را از خود به نمایش گذاشتند. آنها خیلی زود جا زدند و اعتماد به نفس خود را از دست دادند و احساس اضطراب بر آنان چیره شد به گونهای که دست به راهکارهای تصادفی و غیر خلاقانه زدند. در نتیجه به عنوان افراد شکست خورده علاقه¬ای به ادامه فعالیت از خود نشان ندادند. از سویی، گروه دیگر از این کودکان، الگوی سازگارانه و منطقی از خود به نمایش گذاشتند. آنها از چالشها لذت میبردند و اطمینان داشتند که می¬توتنند این مسایل راحل کنند و از راهکارهای سازنده و ابتکاری برای حل مسایل استفاده میکردند. دوک با انجام تحقیقات بیشتر متوجه شد که کودکان در مواجه با موفعیتها و فرصتهای یادگیری اهداف متفاوتی در پیش میگیرند. عدهای در پی به نمایش گذاشتن تواناییهایشان خود و کسب داوریهای مطلوب و اجتناب از مورد سرزنش قرار گرفتن از سوی دیگران هستند. این افراد اهداف عملکردی را انتخاب میکنند و هدفشان کسب عملکرد مطلوب است و ممکن است ترس و نگرانی از شکست در تکلیف، آنها را به سمت الگوهای پاسخدهی نادرست و نامتناسب سوق دهد. برخی دیگر از این کودکان که الگوی پاسخدهی مناسب داشتند روی هدف یادگیری مطلب، جهت افزایش دامنهی توانایی و معلومات خود تمرکز داشتند. آنها اشتباهات و موانع پیش روی خود را به عنوان امر عادی فرایند یادگیری قلمداد میکردند.
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 32 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 51 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تحلیل محتوا
تحلیل محتوا از تکنیکهای مربوط به روش اسنادی در پژوهش علوم اجتماعی میباشد. روش اسنادی به کلیه متدهایی گفته می شود که در آن ها هدف پژوهش با مطالعه، تحلیل و بررسی اسناد و متون برآورده میشود.
چنانچه از نام تحلیل محتوا پیداست، این تکنیک به تحلیل و آنالیز محتوا می پردازد و می کوشد با استفاده از تحلیل دادههایی را در مورد متن استخراج کند. با این حال آنچه تحت نام تحلیل محتوا نامیده شده است، گونه خاصی از تحلیل است که با شیوه های دیگری که می کوشند یافتههایی را از متن استخراج کنند، تفاوت دارد. هیژمن 8 نوع تحلیل محتوا را شناسایی کرده و توضیح داده است، که عبارتند از: تحلیل معانی بیان، تحلیل اسطوره و روایت، تحلیل گفتمان، تحلیل ساختاری یا نشانه شناختی، تحلیل تفسیری، تحلیل محاوره، تحلیل انتقادی و تحلیل نرماتیو.
گاهی اوقات این گونه های تحلیل محتوا تحت عنوان تحلیل محتوای کیفی به کار میروند، به این معنی که می خواهیم آنچه که در محتوای موضوعاتی در متن قرار گرفته است با دیدگاه و بررسی های علمی و سابقه دیرینه و تحلیل و تفسیر ما بعنوان پژوهشگر چگونه است .
2-7 تعریف تحلیل محتوا
از تحلیل محتوا تعاریف گوناگونی به عمل آمده که بخشی از اختلاف به تاریخچه این تکنیک و روند تکاملی آن بر می گردد و بخشی دیگر از آن مربوط به تفاوت در حوزه گسترده این تکنیک است.
کریپندورف تحلیل محتوا را تکنیکی پژوهشی معرفی می کند که به منظور استنباط تکرارپذیر و معتبر از داده ها در مورد متن آنها بکار می رود (کریپندروف، 1378: 25). او هدف این تحلیل را همانند سایر تکنیک های پژوهشی فراهم آوردن شناخت، بینشی نو، تصویر واقعیت و راهنمای عمل می داند.
برلسون- از پیشگامان تحلیل محتوا- این تکنیک را «پژوهشی برای توصیف عینی، سیستماتیک و کمی محتوای آشکار پیام» معرفی می کند (1959، 18، به نقل از کریپندورف، 1378، 26).
در تعریفی دیگر تحلیل محتوا تکنیکی پژوهشی دانسته شده که برای استنباطهایی برحسب شناسایی نظام روز و عینی ویژگیهای خاصی در یک متن بکار می رود.
لورنس باردن نیز به نقل از لانذری می نویسد:
«تحلیل محتوا فنی است که توصیف های ذهنی و تخمینی را تلطیف و تصفیه می کند و ماهیت و قدرت نسبی محرک هایی را که به شخص داده می شود، به صورت عینی آشکار می سازد (باردن، 1374، 35).
دانیل رایف تحلیل محتوا را بطور خلاصه چنین تعریف می کند:
«قراردادن قاعده و محتوای ارتباطات در طبقات (مقوله های) خاص براساس قواعد، و تحلیل روابط بین آن مقوله ها با استفاه از آزمون های آماری» (رایف، 1381، 4).
کاپلان در این زمینه اظهار داشته که «روش تحلیل محتوا، معناشناسی آماری مباحث سیاسی است» (کاپلان، 1943، 230، به نقل از: هولستی، 1373، 13).
بارکوس معتقد است که تحلیل محتوا به معنای تحلیل علمی پیام های ارتباطی است. از نظر وی این روش کاملاً علمی است و با وجود جامع بودن، از نظر ماهیت نیازمند تحلیلی دقیق و منتظم است. (بارکوس، 1959، 8). پسیلی بر این است که تحلیل محتوا مرحله ای از جمع آوری اطلاعات است که در آن محتوای ارتباطات از طریق بکارگیری عینی و منتظم قواعد مقوله بندی به اطلاعاتی که می توانند خلاصه و با هم مقایسه شوند، تغییرشکل می یابد.
استمپل (1981)، تحلیل محتوا را سیستمی رسمی برای انجام کاری می داند که همه ما بطور غیر رسمی آن را انجام می دهیم، یعنی استخراج نتیجه ناشی از مشاهده محتوا.
وبر (1991) نیز در رابطه با تحلیل محتوا می گوید «روش تحقیقی است برای گرفتن نتایج معتبر و قابل تکرار از داده های استخراج شده از متن.
کرینجر (1973) نیز آن را روش مطالعه و تحلیل ارتباطات به شیوه ای قاعده مند، عینی و کمی به منظور بخش متغیرها می داند. با این حال، از بیشتر تحلیل های محتوا برای مشخص کردن تاکید یا فراوانی انواع مختلف پدیده های ارتباطی استفاده می شود، نه برای پی بردن به مفاهیم مهم نظری.
نئوندورف نیز در اثری جدید تحلیل محتوا را چنین تعریف می کند:
تحلیل سیستماتیک، عینی و کمی ویژگی های پیام که شامل بررسی دقیق تعاملات انسانی، تحلیل ویژگی تصاویر در آگهی های تجاری تلویزیون، فیلم ها و رمان ها، بررسی کامیپوتری کاربرد کلمات در اخبار منتشره و سخنرانی های سیاسی و بسیاری چیزهای دیگر می شود( نرودف،2002،1).
هولستی نیز تحلیل محتوا را فنی برای یافتن نتایج (پژوهش) از طریق تعیین عینی و منتظم ویژگی های شخصی پیام ها می داند. او معتقد است که این تعریف سه معیار را به هم پیوند می دهد: اینکه روش تحلیل محتوا باید عینی و منتظم باشد و اگر قرار است از بازیافت اطلاعات، فهرست بندی یا اقدامات مشابه متمایز شود، باید پشتوانه نظری داشته باشد. هولستی در تعریف خود به کمی کردن اشاره نمیکند، چرا که معتقد است قائل شدن تمایز شدید میان کیفی و کمی برای مستثنی کرد، نه بررسی های معین، همچون نمونه های تحلیل منتظم اسنادی، یا فقط برای افزایش یا کاهش اعتبار روش تحلیل محتوا، امری غیر مجاز است. همچنین این تعریف شرط محدود کردن روش تحلیل محتوا را به توصیف ویژگی های آشکار پیام ها می پذیرد. هر چند تنها ویژگی های آشکار متن را می توان رمزگذاری کرد، ولی استخراج دوباره معانی پنهان پیام ها مجاز است، اگرچه باید این استنباط ها با مدارک مستقل تایید شود (هولستی، 1373، 38).
چنانکه ملاحظه می شود تعاریف همگی بر غیر بودن این تکنیک و نیز سیستماتیک بودن آن تاکید دارند. در واقع تحلیل محتوا، تکنیکی برای استخراج داده ها از متن است که دارای ویژگی های خاص خود می باشد.
2-8 ویژگیها و شروط تحلیل محتوا
چنانکه اشاره شد، تحلیل محتوا تکنیکی برای استخراج داده ها از متن است که البته دارای ویژگیهای مشخص کننده آن از دیگر متون روش اسنادی است.
هولستی سه شرط عینیت، انتظام (سیستماتیک بودن) و عمومیت را برای تحلیل محتوا اساسی دانسته است. وی دو شرط «کمی بودن» و بررسی «محتوای آشکار» را قدری جدل آمیز تر از سه شرط اولیه دانسته است.
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 41 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
جهانی شدن آموزش و پرورش
ما در دنیای کنونی در شرایطی قرار داریم که می بایستی در مورد آن از آگاهی نسبی برخوردار باشیم چون ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، رفاه و امنیت و آینده همه مردم و ملل به طرز تفکیک ناپذیری با مسائل جهانی شدن گره خورده است.
فرآیند جهانی شدن بویژه در قلمروآموزش و پرورش بطور اجتناب ناپذیری متاثر ازشرایطی است درممالک پیشرفته جهان برای توسعه واستقرار نظام آموزش نوین خود درجهت پاسخگویی به احتیاجات و حوایج منطقه ای ، کلی و به گونه ای فراگیر در سطح جامعه جهانی مهیا کرده اند بدون توجه به چنین واقعیتی درک چگونگی منشاء سرآغاز و سرانجام تکوین فرآیند جهانی شدن آموزش وپرورش میسرنیست.
پویندگان راه اصلاحات فرهنگی و پیشگامان و نهضت های تربیتی وعلمی در جهان سخت براین باورند که هرگونه تحولات در قلمرو آموزش وپرورش ، بدون بهره گیری از ارجمند ترین و موجه ترین آرای تربیتی متقدمان و پویندگان راه اصلاحات که شالوده های نظری وفکری محکم واستواری را برای اصلاحات و تحولات فرهنگی وآموزش فراهم می سازد امکان پذیر نبوده است. حال اگر سیر تحولات آموزش وپرورش در کشورمان را ازقرون گذشته تاکنون مورد مداقه و بررسی قراردهیم به این نتیجه می رسیم که یک مضمون فکری منسجمی که بنیادهای نظری و مولفه های آموزش جهانی واجتماعی را برای حرکت های اصلاح طلبانه آموزش وپرورش ترسیم کند تاکنون وجود نداشته است . لیکن حاصل اغلب این تلاشها ، طی دوره نسبتاً طولانی بیشتر محدود به ترجمه ، تالیف ، انتشار صد ها کتاب درسی و مقالات علمی در زمینه معرفی وشناسایی آرای تربیتی علما و فلاسفه قدیم و جدید مغرب زمین از سقراط ، افلاطون ،ارسطو گرفته تا روسو ، پستالوزی ، هربارت ، ماریا مونته سوری و... دورکیم [1]و جان دیویی بوده است .
شواهد موجود بسیاری از آثار بصورت کتاب و متون درسی در دانشگاهها ، مراکز آموزشی منتشر و بتدریج درشکل گیری و تدوین اهداف ، برنامه ها ، روشهای تربیتی میهن عزیزمان در نیم قرن اخیر تاثیر بسزایی برجای گذاشته ، که جریان تولید افکار تربیتی مستقل با مطالبات و تحولات فرهنگی کشورمان همخوانی داشته است .مجموعه تفکرات وآرای عقاید تربیتی دانشمندان قدیم و جدید سایر ممالک جهان و بهره گیری بی چون وچرا ، در تنظیم و تدوین مبانی نظری هرگونه تغییر را به رغم شایستگی توام با استقلال اندیشه و عمل تربیتی نتوانسته ایم در روند جهانی آموزش وپرورش نقش موثری را ایفاء کنیم .
به اعتقاد آموزشگران جهانی برنامه ریزی واصلاحات آموزشی که صرفاً به سلیقه واراده مطلق سلسله مراتب و فرهنگ جامعه ، سطح توسعه پیشرفت خاص منطقه و بطور کلی موردنیاز کشور کاملاً مرتبط نباشد نمی تواند راه و روش جدیدی را در بازاندیشی نظام های آموزشی ارائه نماید (کومبز،[2]1970)
دارابودن اطلاعات وآگاهی و تحول ونوآوری از عوامل اصلی پیشرفت تلقی می شود وشکی نیست که بین تحقق این پیشرفت ها و کارکرد نظام های آموزشی نسبت منطقی وجود دارد . دراین زمینه از مدارس و دانشگاهها نیز انتظاراتی هست ، نظام های آموزشی باید بتوانند انسانهایی تربیت کند که در دنیا مولد و درحال تغییر بدرستی ، دنیایی با اختلاف طبقاتی ، فرهنگی ، اجتماعی را شناسایی و ضرورت پاسخگویی درنظام های آموزشی را داشته باشد و بتواند با دنیای نوین با استفاده از آموزش و شکستن انزوای آن ، روزآمد شدن و روش های آموزشی و تغییر محتوای آموزشی متناسب با نیازهای واقعی زندگی نگریسته شود . این آموزش به رموز مدرن مجهز و بدنبال دستیابی به جامعه مدرن و تحولی سازنده پیدا می کند که خودبخشی از جنبش واحد جهانی به حساب می آید .(اوهون[3] ، 1996).
2-2 جهانی شدن
جهانی شدن و جهانی سازی پدیده ای چند بعدی ، فرآیندی و چالش برانگیز است به این معنا که اولاً نه دریک بعد خاص بلکه درابعاد گوناگون درحال شکل گیری و تکوین است بهترین چالش ناشی ازپدیده شکسته شدن قالب های موجود، گسسته شدن انحصارها و پیدایش فضای رقابتی شدید در سطح جهانی است. همه نظام های اجتماعی برای تداوم حضور خود در عرصه جهانی ناگزیر خواهند بود در تامین الزامات رقابتی شدن و کسب مزیت رقابتی لازم بکوشند در آستانه قرن بیست ویکم در بستر روند جهانی ، نظام تعلیم وتربیت نیز از این قاعده مستثنی نیست . برای تضمین بقا و استمرار کارآیی خود باید بتواند ارکان ، اجزا و زیر سیستم های وابسته به خود را با الزامات رقابتی شدن همسو سازد(کومسا،1387؛ 183)
دراین راستا نظام تعلیم وتربیت به یک ذهنیت جهانی نیاز دارد و تجهیز این نظام به چنین ذهنیتی در گرو جهانی شدن ذهنیت متولیان آن است . یعنی متولیان نظام های تعلیم وتربیت باید ضمن تلاش در گشودن دریچه اذهان خود روی پدیده جهانی سازی که ناشی از آن رسالت و وظیفه استراتژیک و مهم خود را ترویج تفکر جهانی در کلیه اجزای خود قرار دهند.
[1] Dorkim
[2] kombz
[3] Owhon
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 71 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 49 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مبانی نظری ارزش ها
افراد نوعاً ارزشهای خود را با شرایط زندگی خویش مطابقت میدهند. آنها اهمیت ارزشهایی را که میتوانند به آسانی بدانها دست یابند، بالا میبرند، و اهمیت ارزشهایی را که پیگیری آنها با مانع مواجه میشود، پایین میآورند (کوهن[1]، 2002). بالا بردن ارجحیت ارزشهای دست یافتنی و پایین آوردن ارجحیت ارزشهای منع شده، در خصوص اغلب ارزشها به کار بسته میشود. عکس این مسأله در باب ارزشهایی به وقوع میپیوندد که مربوط به آسایش مادی و ایمنی هستند. هنگامی که چنین ارزشهایی با مانع مواجه میشوند، اهمیت آنها افزایش مییابد؛ وقتی این ارزشها به سهولت به دست میآیند، آنها تنزل میکنند. سن، جنس، و تحصیلات، تعیینکننده شرایط زندگی هستند که ترجیحات ارزشی را تحت تأثیر قرار میدهند (دلخموش، 1386).
2-2-1-1- دیدگاه پارسونز[2]
پارسونز در نخستین نوشتههایش بر اهمیت ارزشها در کاهش بینظمی در جامعه تأکید میکند، نظر وی در این زمینه به قرار زیر است: «کنشهای انسان. . . به طور منظم در دو مفهوم قرار میگیرند که نه حاصل نزاع همهاند و نه به طور غیر قابل پیشبینی دگرگون میشوند. این دو ویژگی نظم تنها زمانی می تواند وجود داشته باشند که همه یا بیشتر اعضای جامعه دارای ارزشهای غایی معینی باشند که اهداف آنان را تعیین و وسایل مجاز نیل به آن اهداف را معیین میکنند. این ارزشها، نظم و مفهوم را در رفتار افراد اعمال و تضاد و ناآرامی را در جامعه تهدید میکنند» (کوهن، 2002).
در نتیجه میتوان گفت پارسونز بنیاد نظم را نه در ساختار اجتماعی بلکه در ساخت نظام کنش مبتنی بر ارزشهای معنادار برای کنشگر که در نظام شخصیتی فرد درونی و در نظام فرهنگی جامعه نهادینه شده، میداند. پارسونز با الهام از نتایج کار بیلز[3] و به دنبال تمایزگذاری میان کارکردهای درونی/ بیرونی و کارکردهای مصرفی/ابزاری؛ با تقاطع آنها در یک جدول دو بعدی، یک مدلواره کارکردی نظام کنش را به دست داد که در آن برای مشخص کردن چهار کارکرد اساسی نظام کنش و خواندن آنها در جهت گردش عقربه ساعت از حروف اختصاری A GIL استفاده میکند که در آن A نماینده کلمه (سازگاری[4])، G نماینده واژه (دستیابی به هدفها[5])،I نماینده کلمه (یگانگی[6]) و L نماینده کلمه (حفظ الگوهای فرهنگی[7]) است. پارسونز در قالب طرح AGIL خود قادر است کلیه مفاهیم اساسی را از چهار نظام فرعی کارکردی کنش نیز، به منزله یک نظام در نظر گرفته میشود که به نوبه خود به عنوان یک نظام بر حسب مدل AGIL به چهار خرده نظام تبدیل میشوند و این روند تا پایینترین سطح انتزاع میتواند ادامه داشته باشد. سطوح تحلیل پارسونز را میتوان به صورت ذیل مشخص کرد: 1- اولین سطح: همه نظامهای زنده که در بالاترین سطح انتزاع قرار میگیرند؛ 2- دومین سطح: نظامهای کنش شامل همه چیزهای موجود در کنش بنیادی؛ 3- سومین سطح: خرده نظامهای کنش، شامل نظامهای شخصیتی، فرهنگی، زیست شناختی(ارگانیستی) و اجتماعی؛4- چهارمین سطح:نظامهای خرده نظامها، نظام جامعه پذیری (فرهنگی)، نظام اقتصادی و اجتماعی جامعهای؛ 5- پنجمین سطح: خرده نظامهای خرده نظامها برای مثال در عرصه اقتصاد شامل: خرده نظام پیمانهای اقتصادی، خرده نظام سرمایهگذاری، خرده نظام تولید، خرده نظامسازمانی و احتمالا این فرآیند را میتوان تا بینهایت ادامه داد (کرایب[8]، 1999).
این نظامهای فرعی شامل نظام ارگانیکی، نظام شخصیتی، نظام اجتماعی و نظام فرهنگیاند. سومین شرط نظام پارسونزی، پس از ساخت و کارکرد، وجود نوعی فرآیند است. او با یک تحلیل فرایندی و با استفاده از نظریه سیبرنتیک[9]، سلسله مراتب سیبرنتیکی نظام عمومی کنش را مطرح میکند. پارسونز از سوی دیگر توجه خود را به ویژگی کنترلی اطلاعات و سلسله مراتب حاکم بر اجزای نظام، معطوف کرده تا از این طریق عامل کنترلکننده اصلی را شناسایی نماید. از دیدگاه وی تبادل انرژی و اطلاعات همواره میان اجزای نظام وجود دارد و همه اجرای یک نظام از لحاظ ذخیره اطلاعات و انرژی برابر نیستند، بعضیها انرژی کمتری دارند و از اطلاعات بیشتری برخورداند و بالعکس. از سویی دیگر، بنابر اصل اساسی سیبرنتیک، اجزایی که واجد اطلاعات بیشتری باشند، بر اجزای دارای انرژی بیشتر و اطلاعات کمتر، نظارت و کنترل دارند (کوهن، 2002).
[1] Kohen
[2] Parsones
[3] Bilz
[4] Adaptaion
[5] Goal Attainment
[6] Integration
[7] Latency
[8] Kribe
[9] Sibernitik